خلاصه قسمت 23 اتک
امروز با یک پست دیگر در رابطه با انیمه حمله به تایتان در خدمت شما هستیم. مطالبی که امروز آماده کرده ایم مربوط به خلاصه قسمت جدید این انیمه هستند که امروز 24 بهمن ماه قسمت جدید پخش میشود.
ضمنا بعد از آمدن قسمت جدید در هر هفته “عکس های جدید آن قسمت “در سایت قرار میگیرد.
با ما همراه باشید.♥
عنوان این قسمت :
“توجه داشته باشید با توجه به اینکه مانگا تمام شده و معلوم نیست هر قسمتی از انیمه دقیقا تا کدام قسمت از مانگا را پخش میکند لذا امکان ویرایش پست وجود دارد و اگر نمیخواهید اسپویل شوید پست را نگاه نکنید ” ضمنا بعد از آمدن قسمت جدید اسکرین شات های مربوط به هر پارت قرار خواهد گرفت.
بدنبال ویرانی های پاردایس مردم گرفتارن و عده ای ارن رو مقصر میدونن و اعتراضات صورت میگیرد.
هیچ به داخل مقر میره و تکه هایی از شیشه و خرابه میبینه که یهو آنی از پشت سرش میاد و تهدیدش میکنه اگه صداش در بیاد میکشدش و بینشون دعوای دوستانه پیش مباد.
انی و هیچ مبرن توی اصطبل.. انی اعتراف میکنه که اره بااینک تو این ۴ سال توی کریستا بودم حرفاتون رو می شنیدم و وقتی صدای ارن رو شنیدم از کریستال درومدم..
وقتی از اسطبل درمیان با اسب میرن توی شهر و اوضاع رو میبینن.. انی راجع به گذشته اش به هیچ میگه و اینکه چجور به جنگجوی ماهری تبدیل شده و چطور توسط پدرخونده اش مامور میشه که به جزیره فرستاده بشن برای گرفتن تایتان مادر..
میرسیم به شهر مارلی , الدیایی های ساکن مارلی به مردم میگن که ما صدای ارن رو شنیدیم و قراره بیاد حمله کنه به ما.. اما سربازان مارلیایی باور نمیکنن و مدرک نیازدارن که ثابت بشه براشون..
به سکانس الدیا میریسیم … افراد و کیث شادیس .. نگرانن ازینکه ییگریست ها میخوان همه رو به دست بگیرن .. کیث بهشون میگه که هرچی ییگریست ها گفتن انجام بدین..
میکاسا به ارمین نگرانن ازینکه کانی فالکو رو داره میبره که بخورد مادرش بده و دنبال راه چاره ان..و ازبابت این اوضاع پریشان.
خانواده ساشا برای گابی یه اسب میارن که باهاش بره و فالکو رو نجات بده.. گابی از همه خدافظی میکنه و کایا رو بغل میکنه.
جان پیش فلوکی و افراد زیک هست که جان به فلوک میگه که دست بردار اما فلوک میگه که فقط میخوام سر عقل بیارمشون..
فلوک اعتراف میکنه که : ارن 10 ماه پیش نقشه اش رو بهم گفته بود. ارن میخواست از زیک استفاده کنه تا قدرت تایتان مادر رو بدست بگیره . من هم با چندنفر دوست شدم تا افراد جمع کنم و به ارن کمک کرده باشم تا این روز یرسه و خطاب به مارلیایی ها میگه که کشورتون نابود میشه و تایتان ها همه رو له میکنن.. فلوک یکی از افراد زیک مارلیایی رو میکشه که درس عبرتی برای بقیشون باشه.. میکاسا میادش و از ژان میپرسه که اینجا چخبره..فلوک به جان میگه که ما دیگه ازادیم و دیگه نیازی نیس بجنگیم میتونی هرجوری که دلت میخواد زندگی کنی
میرسیم به سکانس فالکو و کانی که کانی داره میبرش روستاشون.. کانی بهش به دروغ میگه که داره میبرش بیمارستان..و فالکو از هیچ چیزی خبر نداره و این اتفاقات اخیر رو به یاد نداشته.
ماگاث و پیک دارن ارن و تایتان های عظیم الجثه رو میبینن که به سمت مارلی میرن..توی راه بودن که یهوووو هانجی توراهشون سبز میشه!
( 0 )